Im safe in your arms
Im safe in your arms

Im safe in your arms

دلبرکان نارنجی من

از وقتی که این گوشه‌ی خوشبخت اتاق را برای نشستن و دید زدن کبوترهای دیوار رو به رو انتخاب کرده‌اند، حجم انبار شده‌گی کتاب و دفترهام هم به چشمم قشنگ شده.  میز گرده را هم که یک عمری منتظر فرصت بودم سر به نیستش کنم، گذاشته‌ام کنار کمد لباس‌هام. چون این گارفیلدها تشخیص داده‌اند بالا رفتن ازش و بعد پریدن بالای کمد کیف دارد... من؟ نشسته‌ام نگاهشان میکنم و نمیفهمم چطور به چشمم قشنگ‌ترین موجودات  این دنیا شده‌اند؟



نظرات 5 + ارسال نظر
علیرضا یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 03:24 ب.ظ

ناراحت نمیشی بگم اشتیاق من برای دیدن عطف کتاب هات بیشتر از دیدن دلبرکان نارنجیته؟

نه اصلا. آدم همه جا باید بره دنبال علایقش:)
این کتابا که گربه روش چمباتمه زده، از یه بیچاره‌ای بهم ارث رسیده که خیلی خیلی با دقت و از کتابخونه‌های شخصی جمعشون کرده.
الان رسیده به من که اینجوری با نخوندن و تخت گربه ساختن، حیف و میل کنم بره:))

Baran یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 04:57 ب.ظ

آخاز دست پیچازاکانِ تون

از اون روز که پیامت رو خوندم ما هم تو خونه بهشون میگیم پیچازاکان
:***

کامشین یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 08:26 ب.ظ

دقیقا همین جوری هاست. به خودت میایی و می بینی این موجودات شگفت انگیز تمام روح و فکرت را تسخیر کرده و به نفع خود فرمت کرده اند طوری که رسیدگی به آنها می شه عبادت روزانه ات!
من در این یک سال و خرده ای هی اینجا را چک می کردم و حرص می خوردم که چرا نمی نویسی و عکس نمی گذاری و اینها

کامشین جان عزیزم سلام
دقیقا یه روز به خودم اومدم و دیدم این دو تا من رو عاشق خودشون و دلباخته‌ و دلواپس تمام گربه‌ها کردن.

راستش اگر میدونستم شما به اینجا سر می‌زنید احتمالا از شدت خوشحالی و ذوق زدگی، الان هم نمیتونستم بنویسم:))
ممنونم

علیرضا سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 09:00 ق.ظ

خب تو هم خیلی خیلی با دقت برای دلبرکانت محل دید زدن کبوترای همسایه رو فراهم کردی :))
یه سری کتاب های درسی دبیرستان و اینا هم سمت چپ قاب می بینم. اما سمت راست قاب برام جالبتره، همون جاهایی که دُم اون دلبر شیرین سخن تاب می خوره. مهر کتابخونه ای که روی کتاب خورده نشون دهنده اینه که کتابه ارزش پس ندادن به کتابخونه رو داشته :)

عاشقان پنجره‌ن اینا:) تمام رفت و آمد‌ها به ساختمون تحت نظارتشون انجام میشه:)

اون کتاب درسی‌ها مال زمانیه که تصمیم گرفتم هنر بخونم و فکر کردم پایه‌تر و ساده‌تر کتاب‌های دبیرستان نباشه. ولی بعد پشیمون شدم:)

آره دو تا کتاب دزدی هم بینشون هست. از قدیم گفتن لذتی که در تصاحب کتاب مورد علاقه هست، در خریدش نیست

samar پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 09:20 ب.ظ https://glassbubbles.blogsky.com/

چقد بزرگ شدن, اندازه کف دست بودن, آخرش نگهشون داشتی پیش خودت پس
ترکیب دوست داشتنیای آدم توی یه قاب خیلی خوبه البته تیکه یی از دوست داشتنی و متعلقات

ثمر شاید باورت نشه ولی هنوزم دارم دنبال یک عدد مامان مهربون و دلسوز میگردم برای اینا:)) ولی خب فکر کنم در اعماق قلبم خودمم دلم می‌خواد پیدا نشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.