Im safe in your arms
Im safe in your arms

Im safe in your arms

یک مدتی‌ست که بیشتر از همیشه دلم آنالوگ شده. شاید هم این جهانِ آنالوگ است که صدایم می‌زند. به هر حال این دلباختگی از هر سمتی که هست، دارم فکر می‌کنم یک حلقه فیلم بگیرم برای دوربین قدیمی‌مان و شروع کنم به عکس گرفتن از جزئیات زندگی. ببینم نور صبح روی دیوار کنار یخچال با این دوربین قدیمی چه شکلی میشود. اصلا خودم و این کاسه تخمه‌ی کنار دستم و کاناپه چه ریختی هستیم. عکس‌هایی که با موبایل میگیرم، با اینکه کیفیت خوبی دارند، ولی روح ندارند. چه میدانم، یک چیزیشان میشود انگار. الان داشتم با گوگل مشورت میکردم ببینم دوره‌ای که عکاسی به آدم یاد بدهد و ارزان و آنلاین هم باشد سراغ دارد؟ غیر از این خیلی هم مطمئن نیستم که دوربین رو به راه باشد. بابا وقتی تازه با مامان آشنا شده بود دوربین را خریده. لابد این دوست داشتن باعث شده فکر کند زندگی ارزش ثبت کردن دارد. قبل از آن، همه‌ی عکس‌های خانوادگی با دوربین داماد دخترخاله و فلان همسایه و پراکنده بودند. تازه بعد از رسیدن این دوربین، خاطره‌ها و اتفاقات توی آلبوم به نخ کشیده و مرتب شدند... حالا من در شرایط عشقی عاطفی خاصی نیستم ولی عمیقا حس میکنم برای سر و سامان دادن به روانم باید جهان را از پشت لنز دوربین ببینم. انگار که اگر ثبتش نکنم این سی و یک سالگی مظلومم که دارد صبورانه روزها را تحمل میکند، بی هیچ اثری تمام میشود... یا ناتمام میماند. 




نظرات 3 + ارسال نظر
تیلوتیلو یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 08:50 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام عزیزم
لنز دوربینهای دیجیتال غیر از موبایل را هم تست کن
دنیا از پس اونها هم میتونه زوایای خیلی خاص و زیبایی را بهت نشون بده
اون دوربینهای قدیمی و عکسهاشون، بدون جزئیات بهترین خاطرات را ثبت میکردند ولی ما توی دنیای مدرن امروز نیاز به جزئیات داریم

سلام تیلو جان:*
عکسایی که با دوربینای قدیمی گرفته میشن رو خیلی بیشتر دوست دارم ولی دروغ چرا؟ نداشتن پول دلیل اصلی بیشتر سانتی‌مانتال بازی‌های منه

علیرضا یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 03:23 ب.ظ

بهت گفته بودم بعضی از جمله هات انقدر خوبه که مثل ماه وسط آسمون پرستاره چشم رو به خودش جذب می کنه؟ و این که برای من رشک برانگیزه.
"لابد این دوست داشتن باعث شده فکر کند زندگی ارزش ثبت کردن دارد"
منم احساس می کنم باید خودم رو با کلمات ثبت کنم...
تلاش و تلاش و تلاش...
بی نتیجه...

علیرضا خیلی لطف داری نمیدونی که چقدر خوشحال میشم هر بار که از نوشته‌ام تعریف میکنی.
نظرت برام خیلی مهمه

می‌فهمم.
نمیدونم چرا فکر کردم با دوربین این ثبت کردن راحت‌تره.
شاید به خاطر اینکه عکاسی بلد نیستم و کاری که امتحانش نکردیم به نظر راحت میاد. یا یه جورایی حس حائل شدن بین خودم و دنیا بهم میده، یه جور فاصله انگار :)

علیرضا سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 08:49 ق.ظ

نمی دونم، زیاد بحث راحتی و سختی برام مطرح نیست. مساله مهمتر اینه که مدیوم هرکس چیه، روشی که هرکسی بهتر می تونه با جهان اطرافش ارتباط برقرار کنه یا احیانا اثری از خودش به جا بذاره چیه.
برای من موسیقی بود و ادبیات، جهان برای من بیش از هر چیزی با صدا و کلمه متجلی میشه. اما خب "در همه کارها ناتمامم" :))

آره همینطوره
ولی اصلا اصلا «ناتمام» رو قبول ندارم:) به نظرم شدیدا و قویا «در مسیر» هستی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.