Im safe in your arms
Im safe in your arms

Im safe in your arms

کجا ما پا دراز می‌کنیم

امروز صبح داشتم تی می‌کشیدم که این قاصدک را کنار پایه‌ی مبل دیدم. بعد فکر کردم که خب! باید بنویسم دیگر. ربطش را نمی‌دونم هنوز. زندگی علاوه بر سخت بودن که ویژگی همیشگی‌اش بوده حالا بسیار بسیار مبهم است. انقدر آوار بلا و عزا و غم به سر آدم‌ها ریخته که با گذر از این روزها، به شرط روشن بودن فردا، باز هم فکر نمی‌کنم هیچ کسی موفق بشود تمام خودش را همراه ببرد. یک بخش‌هایی از وجود ما دارند توی این روزها و سال‌ها می‌میرند و جا می‌مانند. 

با این همه خیلی بی‌انصافم اگر زندگی را یک سره خالی ببینم. دلم نمی‌آید که ننویسم از وقتی کشف کرده‌ام کار کردن چه پناهگاه خوبی است، چقدر زندگی‌ام تغییر کرده. خسته و راضی‌ام همیشه. اسباب بازی تازه‌ام هم کتاب‌های صوتی هستند. اینجانب که یک عمری می‌گفتم خواندن کتاب کجا و شنیدنش کجا! حالا تمام مدت که پشت میز نشسته‌ام و کار می‌کنم، دارم یک چیزی هم می‌شنوم. خودم هم آخر شب‌ها دیگر حس نمی‌کنم که قلبم شکسته و بهم خیانت شده که روز به پایان رسیده… این روزها بیشتر از همیشه غرق خیال خانه‌ی رشتم. انقدر قبل از خواب به ایوانش، پنجره‌های بلند و حتی تابلوهایی که دوست دارم به دیوارهایش بکوبم فکر کرده‌ام که می‌ترسم یک روزی واقعی شود و به قشنگی و شیرینی رویایش نباشد.  همین‌ها را چند روز پیش به دوستم می‌گفتم، دو ساعتی رفتیم بیرون شهر و در پناه دیوار سنگی و سایه‌ی درخت گردو نشستیم. داشتیم از جای خالی چیزهای ساده‌ای مثل خنده، عشق و فراغت می‌گفتیم. بعد هی باد وزید و هوا سبک‌تر شد و دل من روش‌تر. 

صبح به همه‌ی اینها فکر کردم و قاصدکه را فوت کردم برود. باز یاد پاپیون افتادم. همیشه وقتی زندگی روی مزخرفش را نشان می‌دهد، هر بار که حالم بد است از زندگی در این سرزمین طاعون زده، نمای آخر این فیلم یادم میفتد. درست لحظه‌ای بعد از رهایی از امواج دیوانه و صخره‌ها، وقتی که روی آبی بزرگ و بی‌انتها می‌رفت، صورتش را بالا گرفت و گفت "حرومزاده‌ها، من هنوز زنده‌ام" ... 






* برام نوشته که وقتی موکاپاتش رو پر می‌کرده یاد من افتاده:) ، خیلی حس طلایی و خوشبختی دارم :*


* برای پیام‌ها ممنونم:* وقتی اینجا رو باز کردم و دیدم نگرانم بودید و حالم رو پرسیدید خیلی شرمنده شدم از نبودنم. 


* mah عزیزم بیش باد این خوشی‌ها:* دیره ولی ممنونم که شریک روز خوبت بودم


عنوان