Im safe in your arms
Im safe in your arms

Im safe in your arms

Sigh of relief

الان که بخوابم، صبح که آخرین کارها رو تحویل بدم، یه نقطه میذارم کنار هزار و چهارصد. قبول که هنوز خونه تکونی نکردیم و هیچ نمی دونم قراره با سال تازه چی کار کنم، برای من بهار و اصلا همه زندگی وصل شده به این چهارتا بسته که الان روی میز کنار در ورودی نشستن و وقتی از شرشون خلاص شم، برمیگردم خونه و چون تنهام کلید میندازم توی قفل و کیفور شدنم دقیقا از همین صدای تقِ قفل شروع میشه. پرده ها رو میکشم و یه کاسه ی بزرگ سالاد ماکارونی درست میکنم. بعد شلوار نرمولی میپوشم و با یه پتوی دو نفره دورم ولو میشم روی زمین و سریال میبینم. هی اپیزودها رو پشت هم پلی می کنم و حواسم هست که بعد از چند ماهِ خیلی خیلی سخت، آآخخ که حالا چه پادشاهی ام با کاسه ی سالاد ماکارونی ، با پتو و با سریال....