Im safe in your arms
Im safe in your arms

Im safe in your arms

Baby blue

یک) داشتیم راه باریکه ی ته کوچه رو پیاده می رفتیم. من و دوستم و دوستش. صبح برام نوشته بود بریم پیاده روی؟ جواب دادم الان آخه؟ باز نوشت حالا قبل از ظهر مثلا. همونطور که صورت بالای کتری داشتم از مغزم یخ زدایی می کردم یه نگاهی به آسمون انداختم و دیدم به اندازه ی کافی ابر داره. با خودم گفتم برو برو ای زن غبارگرفته... نوشتم اوکی.


دو) یه خواب تکراری هست که هزار و دویست ساله می بینمش. یعنی لوکیشن تکراریه و اتفاقایی که توش جریان داره عوض میشه، اینجوریه که یه هزارتوی مخوف رو می بینم که گاهی درش از دستشویی مدرسه ی ابتداییم باز میشه، یه وقتا از زیرزمین خونه ی مادر مامان بزرگم توی تبریز و حتی گاهی از وسط پذیرایی خونمون. فقط می بینم که یهو افتادم وسط اون هزارتوی سیاه و نیمه تاریک. معمولا اونجا پر از آدماییه که نمی شناسم و می ترسم ازشون. بعد من هی درهای پیچ پیچ رو باز می کنم و دلیلی ندارم که چرا اونجام و چراتَر دارم هی می چرخم و دنبال چیم اصلا. بعد چند وقت پیش وسط خود روان درمانگری هام کشف کردم اون هزارتو ذهن خودمه. جاییه که هنوز و کامل به گوشه کناراش آشنا نیستم ولی خیلی نیاز دارم که بشناسمش. از وقتی اینو فهمیدم دیگه توی خواب مضطرب نمی شم. دل میدم به خوابم که ببرتم هرجا لازمه تا چیزایی که باید رو نشونم بده.


سه) داشتیم راه باریکه رو پیاده می رفتیم. از این طرف اون طرف دری وری می گفتیم و هوا خوش بود و ما خوش تر. یهو یادم افتاد دیشب باز همون خواب تکراری رو دیدم و این بار یکی از درها رو که باز کردم، توی آینه ای که به دیوار بود خودم رو دیدم با چشمای آبی. آبی روشن قشنگ. از اینایی که جز با لنز میسر نمیشه. اینو که تعریف کردم دوستم جیغ زد که "وای چشم آبی توی خواب یعنی یه عشق و هیجان بزرگ داره به سمتت میاد". دوستش که انگار از نادونی ما حرصش درومده بود بُراق شد که "بلد نیستی چی میگی الکی؟ چشم آبی به معنی بدشانسیه. الان هم اشتباه کردی به ما گفتی"... عجبا که وقتی رسیدیم جلوی خونه ی ما، هنوز داشتن بحث می کردن چشم اصلا چه معنی ای داره و اگه از حدقه درومده باشه چطور و اگه اندازه ی چشمای گاو درشت شده باشه اون وقت چی! 


چهار) نشستم جلو تلویزیون، یه فنجون قهوه ی خوش عطر کنار دستمه، یه شیرینی مامان پز گوشه لپم، پاهام رو دراز کردم روی دسته ی مبل و فکر می کنم منتظر کدوم باشم؟ عشق و شور بزرگ یا بدشانسی مردافکن؟... خانوما آقایون با ما باشید...