Im safe in your arms
Im safe in your arms

Im safe in your arms

از سوغاتی و سرخوشی ها

گفت جلوی یک امامزاده ی تک و تنها، بعد از روستای پرت، وقتی زیر درخت ایستاده بوده و هیچ دلش تکان خوردن نمی خواسته، چشمش افتاده به سنگ گرد ارغوانی و یاد من افتاده. اول خواسته عکس بگیرد و بعد پشمان شده. سنگ را برداشته و گذاشته روی داشبورد. همه ی راه برگشت را با سنگه آمده و وقتی گذاشتش کف دستم گفت شبیهته، نه؟

حالا منم و سنگ گرد ارغوانی که وصلم می کند به خیال روستا و امامزاده ای که هیچ وقت ندیده ام.