که به جانش کشتم

یه ماه پیش توی حیاط پیداش کردم. قرار بود سر از دهن سیاه سطل سرکوچه دربیاره. ولی حالا روی میز یه زنی نشسته و با ناباوری به خونه ی جدیدش و آسمون امن این روزاش نگاه می کنه... شایدم خودش معنی معجزه رو می دونسته از اول.