روزگار یک درونگرای معاشرتی

اینکه توی خانه مان انواع شیرینی و شکلات ها را داریم در حالی که هیچ کداممان اهل خوردن نیستیم، اینکه بعد از ظهرها حیاط را جارو می زنیم، زیر کتری را روشن می کنیم و روی میزها را با خوشبو ترین شیشه پاک کن دنیا پاک می کنیم یعنی آدم های معاشرتی هستیم. اینکه یک وقت هایی گل تازه می خرم از این هایی که طولانی عمر می کنند و می گذارم توی تنگ قدیمی سبز یعنی ته اعماق قلبم آرزوی معاشرت با آدم های واقعی را دارم. آدم هایی که چند خط توی چت و وُیس های ضبط شده نباشند. مثل همین حالا که دلم خواسته یک نفر در بزند که رد می شدم از اینورا چاییت حاضره؟ بعد صدای ذوق زده ام کوچه را پر کند که معلومه... به صرف چای و تنقلات و یک فیلم تا حالا ندیده که باهاش قصه ای دراز کنیم. از یک تا پنج نفر. نبود؟... نیست انگار.